شبِ تاریک و بیمِ موج و گِردابی چنین هایل / کجا دانند حالِ ما سبکبارانِ ساحلها؟
https://t.me/HRStoryIran/35
https://shenoto.com/album/podcast/321845/شبِ-تاریک-و-بیمِ-موج-و-گِردابی-چنین-هایل–کجا-دانند-حالِ-ما-سبکبارانِ-ساحلها؟
داستان بیستم: شبِ تاریک و بیمِ موج و گِردابی چنین هایل / کجا دانند حالِ ما سبکبارانِ ساحلها؟
11 اردیبهشت در رویداد رانکس در دانشکده اقتصاد دانشگاه شریف در پنلی با عنوان منابع انسانی در عصر نااطمینانی به همراه آقای ولائی مدیرعامل جاب ویژن، آقای شهرمیانی مدیرعامل رهنما کالج و آقای کیانپور رئیس هیئت مدیره شاپرک آبی حضور داشتم و از هم نشینی و هم صحبتی با این عزیزان لذت بردم.
تو این پنل حرفهای زدم و البته حرفهایی که فرصت نشد بزنم، بعد تصمیم گرفتم حرفهایی که زدم و نزدم رو برای شما اینجا تعریف کنم. بالاخره اینم یک برش از داستان کار من هست.
11 اردیبهشت که پنل تخصصی ما برگزار شد روز کارگر هم بود و من هم به همین مناسبت با تبریک این روز شروع کردم اما راستش این تبریک با یک تسلیت همراه بود، تسلیت به ایران و علی الخصوص بندرعباس، انفجار 5 روز قبلش در بندر شهید رجایی تعداد زیادی از هموطنان ما که اکثرا کارگران بندر بودند را از ما گرفت که هنوز هم بعد از گذشت حدود 20 روز هویت برخی از جان باختگان مشخص نیست. انگار این یک نمونه از عواقب عصر نااطمینانی حداقل تو کشور ماست.
هنوز تکلیف خسارت های وارده به برخی محموله های اسکله دقیق مشخص نیست. اینکه مواد اولیه وارداتی که از بین رفته در چند ماه آینده باعث اختلال در تولید چند شرکت میشه هنوز دقیق معلوم نیست، و شرکت هایی که مواد اولیه وارد کردند الان باید دوباره فرآنید واردات و گرفتن ارز و ثبت سفارش و هزرا تا کار اداری رو دوباره تکرار کنند خودش یعنی نااطمینانی…
بگذریم، یک اتفاق جالب دیگه که تو ابتدای پنل افتاد این بود که اعضای پنل خودشون رو معرفی کردند و ازر سوابق خودشون گفتند و مشخص شد که همگی سابقه تحصیلی غیرمرتبط (مهندسی) با فعالیت فعلی داشتیم. آقای ولایی مهندسی برق، آقای شهرمیانی مهندسی مخابرات، آقای کیانپور مهندسی صنایع و من مهندسی مکانیک. هم.ن جا به این نکته اشاره کردم که بنظرم خود همین ترکیب پنلیست ها هم نشانه ای از منابع انسانی در عصر نااطمینانی هست.
به احتمال قریب به یقین هیچ یک از ما که اونجا نشسته بودیم موقع کنکور فکر نمیکردیم با این عناوین شغلی تو این پنل باشیم، ما فوقش داشتیم ریسک های مختلف قبولی در رشته های مهندسی در دانشگاه های مختلف رو با هم مقایسه میکردیم. از یک زاویه شاید غم انگیزه که سیستم آموزشی ما افراد را درست هدایت نکرده و افراد بعد از تجربه شخصی، راهشان را یافتند. و البته یک تلقی دیگر این است که منابع انسانی ظاهرا یک موضوع بین رشته ای است. درش باید خیلی چیزهای بدانیم و شاید نزدیک ترین مدیران از نظر پروفایل مهارتی به مدیران عامل، مدیران منابع انسانی هستند، نمونه اش آقای شهرمیانی که سالهای مدیر منابع انسانی رهنما بودند و در حال حاضر مدیرعامل رهنما کالج هستند.
منابع انسانی دیگر یک واحد سازمانی نیست بلکه یک اکوسیستم چندوجهی داده محور است. که هم خودش طراحی میکنه هم خودش اجرا میکنه و هم خودش نظارت میکنه. تو پرانتز بگم یکی از آفت های منابع انسانی هم همین است که هر کسی از هر رشته و تخصصی فکر میکند می تواند مدیر یا متصدی منابع انسانی باشد، کما اینکه در گذشته مدیر اداری و مالی داشتیم که اکثرا مدیران مالی بودند! در صورتی که لازمه اگر بخواهیم وارد این حوزه شویم، موضوعات تخصصی این حوزه را هم فرا بگیریم.
خب با یه مثال ساده شروع کنیم: تصور کن داری از یه پل رد میشی. اگه مطمئن باشی که پل محکمه، حتی بهش فکر نمیکنی. ولی اگه حس کنی ممکنه هر لحظه بریزه، دیگه همهچی تغییر میکنه: راه رفتنت، تمرکزت، استرست، و حتی اعتماد به خودت. این یعنی نااطمینانی.
آقای کیانپور ازم سوال کرد اگر 18 سال دیگه دخترت بخواد شغل انتخاب کنه چه پیشنهادی بهش میکنی؟ من اونجا گفتم شغل خاصی را بعنوان مصداق بهش معرفی نمیکنیم، فقط بهش میگم شغلی رو انتخاب کن که هم خودت توش خوشحالی و هم دیگران را میتونی خوشحال کنی. الان بخوام تکمیلش کنم از فلسفه ایکیگای ژاپنی ها استفاده میکنم. میگم نقطه اشتراک کاری که دوسش داری با کاری که درش مهارت داری و آن چیزی که جهان بهش نیاز داره و بابتش حاضره پول بده را پیدا کن اون بهترین کاره.
حالا برگردیم به تاریخ حتما یک عصر اطمینانی بوده که الان داریم میگیم عصر ناطمینانی دیگه. عصر اطمینان کی بود؟ تو غرب قرن بیستم (تقریباً از ۱۹۵۰ تا ۱۹۹۰) نماد اطمینان بوده. چه عواملی توش مطمئن بوده؟
۱. رشد اقتصادی باثبات: بعد از جنگ جهانی دوم، دنیا وارد دورهای شد که بهش میگن «رشد اقتصادی طلایی». صنایع شکوفا شدن، طبقهی متوسط رشد کرد، و کار پیدا کردن، خونه خریدن، حتی بازنشستگی، قابل برنامهریزی بود.
۲. جهان دو قطبی = پیشبینیپذیر: جنگ سرد، هرچند پرتنش بود، ولی ساختار قدرت جهانی رو «ثابت» کرده بود: غرب در مقابل شرق. سیاستها، رقابتها و حتی درگیریها یه نظم مشخص داشتن.
۳. فناوری آرامتر حرکت میکرد: تحول تکنولوژی وجود داشت، ولی آهستهتر. کامپیوترها، تلویزیون، ماشین لباسشویی و… همه به تدریج وارد زندگی مردم شدن. فرصت انطباق وجود داشت.
۴. اطلاعات محدود ولی قابل اعتماد: مردم از طریق چند رسانهی محدود (روزنامه، رادیو، تلویزیون) اطلاعات میگرفتن. سرعت انتقال اطلاعات پایین بود، ولی اعتماد بهش بالا بود. مثلا هر چی تلویزیون ایران میگفت ما قبول میکردیم
۵. ساختارهای اجتماعی پایدارتر بودن: خانوادهها ساختار مشخصتری داشتن. شغلها طولانیمدتتر بودن. مهاجرت کمتر بود. و ارزشها، حتی اگر سنتی بودن، دستکم برای مردم واضح بودن. الان اصلا نمیشه با اطمینان گفت یک کاری خوبه یا بده. مثلا قبلا حتما ازدواج کردن کار خوبی بود الان نمیتونه به کسی توصیه کنی ازدواج کن.
حالا همهی اون ستونها ترک برداشتن:
• رشد اقتصادی دیگه تضمینشده نیست. نوسانات شدید بازارها، بحرانهای مالی، تورم، رکود، و شوکهای جهانی مثل کرونا یا جنگهای بزرگ (مثلاً روسیه و اوکراین) باعث شدن اقتصاد جهانی پیشبینیناپذیر بشه. ساختار رمزارزها از تمرکز اقتصاد به عدم تمرکز داره پیش میره، هیچ کسی نمیتونه ادعای کنترل بکنه.
• رقابتهای جهانی پیچیده و چندقطبی شدن. علاوه بر آمریکا و روسیه الان چین اومده وسط، اتحادیه اروپا هست، هند هست. تو منطقه ما قبلا ایران و عربستان و اسرائیل بودند الان ترکیه و امارات اومدن بالا
• تکنولوژی داره با سرعت سرسامآور پیش میره. ظهور هوش مصنوعی، اتوماسیون، بلاکچین و سایر تکنولوژیهای نوین باعث شده مشاغل، صنایع و حتی شکل زندگی روزمره با سرعتی بیسابقه تغییر کنند. آیندهی کار، آموزش، و تعاملات اجتماعی هنوز شکل روشنی نداره. الان هوش مصنوعی صرفا ابزار نیست داره جای من تصمیم میگیره، که مثلا از این مسیر برو
• اطلاعات بینهایت، اما پر از شایعه و تناقض. منابع اطلاعاتی بینهایت، هر نفر میتونه تولید محتوا بکنه
• ساختارهای اجتماعی سیال و گاه شکننده شدن. افزایش پوپولیسم، بحرانهای مهاجرت، اعتراضات مردمی، جنگهای منطقهای و کاهش اعتماد به نهادهای رسمی، فضا رو از نظر سیاسی متزلزل کرده.
• محیط زیست: ما تو دنیایی زندگی میکنیم که دیگه فصلها هم به تقویم پایبند نیستن. تغییرات اقلیمی، خشکسالی، طوفان، آتشسوزیهای مهیب. اینا فقط خبر نیستن، دارن واقعاً زندگی آدمها رو تغییر میدن. خشک شدن دریاچه ارومیه، فرونشست زمین
و مهمتر از همه: تغییرات از آینده نمیان، از «امروز» شروع میشن. یعنی حتی الان هم نمیدونی که الان کجای کاری! در نتیجه عصر اطمینان، دورهای بود که مردم میتونستن برنامهریزی بلندمدت کنن، چون دنیا براشون یه حدی از نظم و پیشبینیپذیری داشت. ولی در عصر نااطمینانی، حتی تصمیمهای ساده مثل انتخاب شغل، مهاجرت، یا داشتن فرزند، پر از سوال بیجواب شده.
خب سوال اینه که این ها چه ربطی به منابع انسانی پیدا میکند؟
تمام این ها روی انسان ها تاثیر میگذاره. روی روح و روانشان، وقتی آدم ندونه چی در انتظاره، مغز وارد حالت بقا میشه.
تمرکز پایین میاد، استرس بالا میره، تصمیمگیری سخت میشه، و حس کنترل از بین میره. خب قطعا روی بهره وری، کارایی افراد اثر میگذاره.
تو محل کار، این یعنی بیانگیزگی. تو زندگی شخصی، یعنی تعویق تصمیمهای بزرگ. تو روابط انسانی، یعنی فاصله گرفتن.
روی کسب و کارها اثر میگذاره، کسب و کارها هم به تبع روی افراد شاغل در آن کسب و کار اثر میگذارن و این چرخه است یعنی موضوعات منابع انسانی وقتی مهمه که اثرش روی کسب و کار مشخص باشه (دیو الریچ)
کلا پارادیم کنترل را باید کنار بگذاریم. یک کتاب هست به نام بودن در عصر پیچیدگی و ابهام هنر رهایی از تله های ذهن برای مدیر بودن در جهان مدرن که البته فکر میکنم مترجم ها تحت تاثیر VUCA این ترجمه را کردند.
Unlocking Leadership Mindtraps: How to Thrive in Complexity
اصل قضیه اینه که سرعت تغییر دنیا با سرعت تغییر ما یکسان نیست، باید خودمون رو با تغییرات سازگار کنیم.
جنس مطالب این کتاب از نوع مهارت های نرم است.
طبق تحقیقات هاروارد و مرکز تحقیقیات استنفورد 85% موفقیت مرتبط با مهارت های نرم هست اما 28% هزینه آموزش صرف یادگیری این مهارت ها میشود! قطعا 15% مهمه اما اگر ارتباطات مهم نبود الان این رویداد به این شکل برگزار نمیشد.
منابع انسانی در دنیا و ایران اختلاف دارد: ما تعداد پرسنل منابع انسانی تقریبا دو برابر استاندارد جهانی است. نرخ خروج ما در ایران 50% بیشتر از استاندارد جهانی است!
برگردیم به ابهام، مثلا کرونا، دلیلی که کرونا رو مثال میزنم به خاطر این بود که همه رو درگیر کرد و برای همه قابل لمسه، برخی اتفاقات برخی از افراد جامعه را درگیر میکنه، مثلا ترامپ میاد منع ورود بری کشورها رو میده اما کرونا همه دنیار را بدون استثنا درگیر کرد.
مثلا المپیک که دوره بعدش هم معلومه کجاس، تصور کن سال ۲۰۲۰، همهچیز برای المپیک توکیو آماده بود. ورزشکارها تمرین کرده بودن، بلیتها فروش رفته بود، برنامهها چیده شده بود. ناگهان کووید-۱۹ اومد!
• نوسان (Volatility): همهچیز به سرعت تغییر کرد؛ محدودیتهای سفر، قوانین بهداشتی، بسته شدن مرزها.
• نااطمینانی (Uncertainty): کسی نمیدونست المپیک برگزار میشه یا نه، یا چه زمانی ممکنه بشه.
• پیچیدگی (Complexity): هزاران ذینفع درگیر بودن: ورزشکاران، مربیها، دولتها، اسپانسرها، رسانهها و…
• ابهام (Ambiguity): اطلاعات ضدونقیض میومد. معلوم نبود چه تصمیمی درسته. چطور باید مسابقات رو امن برگزار کرد؟
در نهایت هم بازیها یک سال عقب افتادن، ولی با کلی تغییر و بدون تماشاگر.
این یه نمونه خالص از دنیای VUCA بود. تو دنیای VUCA، شرکتهایی زنده میمونن که این مهارتها رو داشته باشن:
۱. چابکی (Agility):باید سریع تصمیم بگیرن و بتونن خودشون رو با تغییرات تطبیق بدن.
مثلاً یه استارتاپ موفق خیلی راحت مدل کسبوکارش رو تغییر میده (“pivot” میکنه) اگه ببینه بازار تغییر کرده.
۲. آیندهنگری (Foresight):باید دنیا رو اسکن کنن، روندهای آینده رو زودتر ببینن و خودشون رو آماده کنن.
شرکت آمازون، سالها قبل از بقیه، روی خرید آنلاین و کلود کامپیوتینگ سرمایهگذاری کرد، چون فهمید آینده اونجاست.
۳. همکاری (Collaboration):: تو دنیای پیچیده، هیچ شرکتی تنها نمیتونه موفق بشه. باید شریک بشن، همکاری کنن، شبکه بسازن. اصلا هموسیپین ها به خاطر این همکاری تونستن باقی بمونن
۴. یادگیری مستمر (Continuous Learning):تو دنیای نوسانی، دانشی که امروز داری، فردا ممکنه بیارزش بشه. شرکتهایی که یاد میگیرن، رشد میکنن. کارفرمای عزیز یاد بگیر با نسل های جدید چطوری میشه بهتر تعامل کرد نسل جدید یاد بگیر کارفرماهای قدیم رو چط.ری میشه متقاعد کرد، مهارت مذاکره داشته باش.
۵. تابآوری (Resilience):شرکتهایی که شکست میخورن و دوباره بلند میشن، برنده میشن.
مثل استارباکس که بحران ۲۰۰۸ رو با بازنگری کامل مدل کاریش پشت سر گذاشت.
اصلا کسی فکر نمیکرد یک پاندمی کل دنیار رو تغییر بده. بتونی تو خونه موندن رو تاب بیاری.
یکی از بهترین مدلهایی که تو دنیای VUCA به کار میاد، مدل OODA Loop هست.
این مدل رو یه خلبان نیروی هوایی آمریکا به اسم جان بوید (John Boyd) ساخته.
• Observeمشاهده کن: اطلاعات خام جمع کن. چی داره تو محیط اتفاق میفته؟ چه تغییراتی داره شکل میگیره؟ چه ترندهایی ظاهر شدن؟
• Orientجهتگیری کن: اطلاعات رو تحلیل کن. بفهم این تغییرات چه معنیای برای تو دارن. ذهنیتت رو تنظیم کن. تعصب و پیشفرضها رو بنداز دور
• Decideتصمیم بگیر: بین گزینهها انتخاب کن. نباید گیر بیفتی تو تجزیهوتحلیل بیپایان (“فلج تصمیمگیری”).
• Act عمل کن: سریع اقدام کن. نتیجه عمل رو ببین. اگر لازم شد، بلافاصله به مرحله مشاهده برگرد و چرخه رو تکرار کن.
و نکته مهم: این حلقه مدام باید تکرار بشه و هر چه سریعتر انجامش بدی، برندهای.
چرا OODA تو دنیای VUCA جواب میده؟ چون بهت کمک میکنه سریعتر از رقیب تغییرات رو ببینی، تحلیل کنی، تصمیم بگیری و حرکت کنی. سرعت و انعطاف توی دنیای ناپایدار، کلید بقاست. شرکتهای بزرگ فقط یه بار OODA نمیزنن! اونا چندین OODA همزمان دارن: تو استراتژی، بازاریابی، توسعه محصول، منابع انسانی و…
فرض کن میخوای شغلت رو عوض کنی یا یه تغییر حرفهای بزرگ بدی.
Observeمشاهده کن: بازار کار رو بررسی کن. چه مهارتهایی الان داغه؟ چه شرکتهایی دارن استخدام میکنن؟ به خودت هم نگاه کن: چه مهارتهایی داری؟ چه چیزایی بلدی؟ از چی خوشت میاد؟
Orient جهتگیری کن: تحلیل کن: تو کجا قویای؟ چه بازارهایی با مهارتهات هماهنگه؟ چه تغییراتی ممکنه توی دنیا بیاد که روی آینده کارت تاثیر بذاره؟ مثلاً AI، ریموت ورک
Decide تصمیم بگیر: مثلاً تصمیم بگیر یه مهارت جدید یاد بگیری (مثل برنامهنویسی، تحلیل داده، یا مارکتینگ دیجیتال) یا وارد یه صنعت خاص بشی.
Actعمل کن: سریع یه دوره آموزشی شروع کن، یه پروژه کوچیک بگیر یا حتی رزومه بفرست. نتیجه رو ببین و براساسش دوباره OODA رو اجرا کن مثلاً اگر دیدی یه حوزه رو دوست نداری، سریع pivot کن
کسی که OODA میزنه، تو ۶ ماه میتونه یه شغل عالی پیدا کنه. کسی که فقط فکر میکنه و تحلیل میکنه ولی عمل نمیکنه (“فلج تصمیمگیری”)، ممکنه ۲ سال هیچ حرکتی نکنه!
بخوام جمع بندی بکنم نه کارفرما الان از کارکنان مطمئن هست، نمونه اش نرخ خروج های بالا نسبت به گذشته و میانگین ماندگاری حدود 3 سال است، از طرفی کارمند هم از کارفرما مطمئن نیست چو ممکن هر چقدر هم خوب کار کنه یک قانون یا گرفتن پروژه از شرکت باعث تعدیل فرد بشه.
منابع انسانی ها باید یک بستر یادگیزری مستمر ایجاد کنند.
کارمندها باید خودشون مدام دنبال یادگیری باشند.
کارفرما ها هم تا حد ممکن باید شفافیت داشته باشند چون خود زمانه به اندازه کافی پر ابهام است.
و لازمه که داده محوری را در منابع انسانی جدی بگیریم. به این معنی که اول داده های منابع انسانی را جمع آوری کنیم و بعد وصلشون کنیم به داده های کسب و کار. استفاده از داده کمی این عدم قطعیت را کمرنگ تر میکنه.
البته باید بگم هر کاری هم بکنیم هیچ تضمینی نداره که به اهداف مدنظر برسیم، مشاورهای منابع انسانی مثل دعانویس ها شدن، میاد طرح میدن بعد که نتیجه نداد میگن خوب اجرا نکردید، البته که اجرای بخش مهمی است اما واقعیت اینه که بعضی وقتها صرف اجرا دلیل شکست نیست بلکه عواملی که در هاله از ابهام هستند منجر به شکست میشوند.
داستانهای_منابع_انسانی #داستان #منابع_انسانی #علیرضا_کشتگر #ساختار_سازمانی #گریدینگ #شغل #شاغل #جذب #استخدام #رزومه #تحلیل_داده #مدیریت_عملکرد #نگهداشت #جبران_خدمات