دوگانگی تَرَک می اندازد بر جان

https://t.me/HRStoryIran/29

https://shenoto.com/album/podcast/262475/دوگانگی-تَرَک-می-اندازد-بر-جان

داستان پانزدهم:

یه زمانی به عنوان مشاور با آب منطقه ای اردبیل یک پروژه تصفیه خونه آب در قالب قرارداد B.O.T داشتیم.

من تو پرانتز یه توضیح بدم برای افرادی که احتمالاً با این نوع پروژه آشنا نیستند و بعد به داستان خودم بپردازم.

پروژه‌های BOT که مخفف عبارات Build Operation Transfer یا ساخت  – بهره‌برداری – انتقال از جمله پروژه‌های سرمایه‌گذاری بخش خصوصی است که وزارت نیرو با توجه به بودجه‌های عمرانی ناکافی که داشت، تصمیم گرفتش که ساخت و بهره برداری تاسیسات زیر ساختی مثل تصفیه خونه آب، تصفیه خونه فاضلاب، شبکه آب، شبکه فاضلاب، خطوط انتقال و … را به بخش خصوصی منتقل بکند.

این کار در قالب قراردادهایی مثل B.O.T , B.O.O , Buyback محصول را در واقع اصل پروژه قرار میده و تاسیسات و فرآیند کار موضوع فرعی پروژه‌ها باشه.

سرمایه‌گذار بخش خصوصی خودش میومدش بر فرض تاسیسات تصفیه خونه آب رو می‌ساخت، خودش مقدار و مدت معینی مثلاً ۱۵ یا ۲۰ سال بهره برداری میکرد و در حین این ۱۵ و ۲۰ سال وزارت نیرو محصول که حالا تو اینجا آب هست رو مثل گندم خرید تضمینی می‌کرد و بعد از پایان دوره بهره‌برداری تاسیسات به کارفرما یا همون سرمایه پذیر که اینجا آب منطقه‌ای اردبیل بود منتقل می‌کرد.

یکی از موضوعاتی که خب توی این پروژه‌ها به نظرم خیلی جذاب بود البته موضوع این قسمت ما نیست بحث منابع انسانی بود که توی این پروژه‌ها به کار گرفته میشد. سرمایه‌گذار بخش خصوصی معمولا سعی میکرد در بهترین حالت و بهره‌ورترین حالت ممکن منابع انسانی را استفاده بکنه، در صورتی که اگر همین تاسیسات در اختیار وزارت نیرو قرار می‌گرفت احتمالاً نوع بهره‌برداری متفاوتی داشت.

اینها فقط یک سری توضیحات توی پرانتز بود برای اینکه اگر کسی آشنایی با این نوع قرارداد نداشته باشه، کمی در فضای داستان قرار بگیره. از اونجایی که قرار بود این تاسیسات بعد از یک بازه زمانی مشخص به سرمایه پذیر که آب منطقه‌ای اردبیل بود منتقل بشه، پس لاجرم برای ساختش لازم بودش که یه سری تفاهم‌هایی بین سرمایه‌گذار بخش خصوصی و سرمایه‌پذیر انجام بشه.

بخش خصوصی برای خودش استانداردهای خودش رو داشت و بخش دولتی هم یک سری استانداردهای دیگه! به طبع یه سری اختلاف نظرهایی پیش میومد که لازم بود توی جلسات مشترکی بین سرمایه‌گذار و سرمایه‌پذیر این مشکلات حل بشه و من هم مشاور سرمایه‌پذیر بودم و نماینده سرمایه‌پذیر یا کارفرما که آب منطقه‌ای اردبیل بود یک مهندسی بود با اسم کوچیک جبرئیل من فامیلیشون رو عرض نمی‌کنم.

ما تعداد جلساتی که با سرمایه گذار داشتیم در حین مدت ساخت زیاد بود، چون تقریبا فاز ساخت پروژه حدود چند سال طول کشید و به تبع جلسات زیادی تشکیل شد. بعد از جلسات که تموم میشد ما جلسات داخلی خودمون رو با مهندس جبرئیل داشتیم و من برام یه چیزی که یه خورده عجیب بود این بود که هیچ وقت نمی‌تونستم پیش بینی بکنم که الان بعد از جلسه‌ای که با سرمایه‌گذار گذاشتیم آیا مهندس جبرئیل از نتیجه جلسه راضی هست یا نه؟ مثلاً اگر ما یه امتیاز خوبی توی جلسه از سرمایه‌گذار گرفته بودیم و من انتظار داشتم بعد از جلسه ایشون خوشحال باشه، یه دفعه می‌دیدم عصبانیه! یا برعکس یه جایی به سرمایه گذار به ناچار امتیازی داده بودیم و ایشون خوشحال بود!

می‌خوام بگم کلاً رفتارشون هیچ الگوی مشخصی نداشت، من نمی‌تونستم یه الگوریتم توی ذهنم بسازم و بفهمم که الان بعد از جلسه آقای مهندس جبرئیل راضی هست یا راضی نیست! و من کم کم واقعاً از مواجهه با ایشون بعد از جلسات طفره می‌رفتم چون اصلاً ایشون برام قابل پیش‌بینی نبود.

از اونجایی هم که گفتم چند سال فاز ساخت پروژه طول کشید، دیگه من یه جایی طاقتم تموم شد و یه بار به مهندس گفتم: “آقای مهندس واقعیتش اینه که من اصلا متوجه نمیشم چی باعث خوشحالی شما میشه چی باعث ناراحتی شما میشه و این منو یه خورده می‌ترسونه”.

من خودم اصلیتم آذری است و معمولاً آذری‌ها صفر تا صد خوشحالی و ناراحتیشون هم خیلی سریع اتفاق میفته، یعنی خیلی سریع و شدید یک دفعه عصبانی میشن، و خیلی هم شدید خوشحال میشن.

به ایشون گفتم واقعاً عصبانیت شما ترسناکه! من اصلا متوجه نمیشم برای چی باید شما عصبانی بشید؟! حداقل دلیلش اگر برایم روشن باشه شاید بهتر بتونم مواجه بشم.

با همون لهجه شیرین آذری گفت: “چرا از من می‌ترسی؟! من جبرائیلم، عزرائیل که نیستم!”

بنظرم تو اون لحظه خیلی سبکدلی هنرمندانه‌ای کرد و اینم یه هنر مواجه است. اما واقعیتش اینه که مشکل من رفع نشد من از اونجا خیلی به این موضوع توجه کردم که ما تو ارتباطاتمون لازمه یک چهارچوب و یه الگوریتم رفتاری داشته باشیم که این برای دیگرانم مشخص باشه تا افراد به مرور این رو شناسایی کنند و کم کم احساس امنیت تو رابطه بکنن.

احتمالاً بعضی از افرادی که اهل سورپرایزن یا ترجمه فارسیش میگن شگفتانه، شاید با حرف من مخالف باشند و بگن غیرقابل پیش‌بینی بودن آدم را جذاب‌تر می‌کنه. بله ممکنه این نظر از یک زاویه درست باشه، اما من دو تا نکته دارم:

اول اینکه در محیط کار نوع روابط ما با همکارامون از جنسی نیست که نیاز به سوپرایز کردن باشه.

دوم اینکه سورپرایز کردن معمولاً با قصد و غرض قبلی انجام میشه، یعنی از روی بی‌چهارچوبی و بی‌ساختاری نیست، عامدانه میخوایم ما طرف مقابل رو سورپرایز بکنیم و اتفاقاً بعد از اینکه اون سورپرایز اتفاق میفته، طرف مقابل میفهمه که قرار بوده سورپرایز بشه؛ اما اگر ما یه چارچوب مشخصی نداشته باشیم طرف مقابل حس سوپرایزی که نمی‌گیره، حس عدم امنیت می‌گیره.

حالا اگه شما توی جایگاه مدیریتی باشین که این چهارچوب رفتاری مشخص به نظرم خیلی مهمتره. این چهارچوب رفتاری هم باید بر اساس ارزش‌ها و اهداف شما باشه، چون اگه کارمند شما ندونه که چی شما رو خوشحال می‌کنه؟ چی منجر به پاداش میشه؟ چی منجر به تنبیه میشه؟ و … بر اساس آزمایش معروف آقای مارتین سلیگمن که تئوری درماندگی آموخته شده رو داد، اون کارمند به این باور می‌رسونه که اصلا کنترل شرایط دست من نیست. وقتی شما به این باور رسیدین که کنترل شرایط دستتون نیست، احتمالاً یا دچار افسردگی میشین یا یه خشم پنهانی دارین.

الان که این رو عنوان کردم میخواستم آزمایش درماندگی آموخته شده رو هم توضیح بدم ولی دیدم این قسمت خیلی حاشیه رفتم. حالا تو یک فرصت دیگه این موضوع را شاید بیشتر باز کردم، اما فقط می‌خوام بگم که در محیط کار سعی کنیم چارچوب مشخص داشته باشیم تا آدم‌ها بدونن که با ما چگونه باید ارتباط برقرار بکنند. خط قرمزهای ما چیه، ارزش‌های ما چیه، و ما بر چه اساسی داریم با همدیگه ارتباط برقرار میکنیم.

داستان‌های_منابع_انسانی #داستان #منابع_انسانی #علیرضا_کشتگر #ساختار_سازمانی #گریدینگ #شغل #شاغل #جذب #استخدام #رزومه #تحلیل_داده #مدیریت_عملکرد #نگهداشت #جبران_خدمات #حقوق #بیمه #آموزش #توسعه نگرش_سنجی #جامعه_پذیری

نه به این شوری شور

https://t.me/HRStoryIran/28

https://shenoto.com/album/podcast/261790/نه-به-این-شوری-شور

داستان چهاردهم:

نه به این شوری شور، نه به این بی‌نمکی

حدود سال‌های ۹۶ یا ۹۷ بود که تو شرکت مهندسین مشاوره پایدار پویش مشغول به کار بودم؛ افرادی که تو شرکت های مشاوره کار می‌کنن می‌دونن که شرکت‌های مشاوره‌ای کاملاً انسان محور هستن، یعنی دارایی اصلیشون افراد هستند و مثل شرکتهای پیمانکاری تجهیزات دارایی نیست؛ و معمولا هم فضاهای کاریشون فضاهای کاری اپن آفیس یا فضاهای بازه و هر کسی اتاق اختصاصی نداره، و فضاها معمولاً به صورت فشرده افراد کنار همدیگه مینشینند.

ما هم یه اتاقی بودیم که میزها به سمت دیوار بود و افراد پشت به پشت هم میشستند و فضای وسط اتاق برای تردد خالی بود.

یه نیروی خدماتی توی شرکت داشتیم، به دلیل اینکه میخواستش برای خودش مغازه بزنه رفت و ما هم به ناچار مجبور شدیم برای ایشون جایگزین پیدا کنیم.

کسایی که تجربه جذب نیرو خدمات دارند که خیلی کار سختیه، خیلی شایستگی‌های مختلفی رو باید ارزیابی بکنی و معمولاً هم آدم ایده آلی به این راحتی پیدا نمی‌شه. اون فرد باید خیلی آدم امینی باشه چون احتمالاً شما بعد از یه مدتی کلید شرکت رو بهش میدی که اول وقت بیاد  و آماده کنه شرکت رو و در نهایت آخر وقت همه چی رو که نظافت کرد از شرکت خارج شه. علاوه بر این از این جهت لازم امین باشه که حرف از اینور اونور نبره چون توی همه واحدها تردد می‌کنه. خیلی آدم مؤدبی باشه، خیلی آدم تمیزی باشه و خصوصیات مختلف…

ما بعد از یک سری مصاحبه بالاخره یک آقای بازنشسته‌ای رو پیدا کردیم که تا حدودی مناسب این شغل ما بود و ایشون با ما شروع به همکاری کرد. تو شرح وظایفی که مشخص کرده بودم بهش گفتم که مثلا روزی سه بار چایی برای افراد میارید، یک بار صبح، یک بار ظهر و یک بار هم عصر. بعد از چند وقت گفت من چایی میارم اما بعضیا نمی‌خورن، سرد میشه، اسراف میشه و منم گفتم خب باشه میتونی از این به بعد سوال کنی، تعداد ما که خیلی زیاد نیست. اگر دیدی که کسی چایشو نخورده سرد شده ازش سوال بپرس که آیا می‌خوای مثلاً چایتو مجدد برات گرم کنم؟ برات دوباره بریزم؟

این آقایی که استخدام کرده بودیم گوشاش یه مقدار ضعیف بود به خاطر سن و سالش، به همین دلیل بلند خودش گفتگو می‌کرد. من بهش تذکر دادم که حتما آقا فلانی آروم سوال کن، چون ما توی فضایی هستیم که جمعی نشستیم توی اتاق و ممکنه یه نفر الان چایشون نخورده باشه، یه دفعه مثلا بلند داد نزن آقای فلانی یا خانم فلانی چای میل دارین؟ آروم ازش سوال کن که بقیه هم تمرکزشون سر کار به هم نخوره.

کار میکردم یه دفعه دیدم یه چیزی از پشت اومد در گوشم گفت: “مهندس چایی می‌خوری؟” خیلی آروم گفت اما به دلیل اینکه خیلی غیر منتظره بود تقریبا من برق از سه فازم پرید!  اون خیلی آروم گفت اما من اصلاً انتظارشو نداشتم از این فاصله بگه! آخه کی میادش پشت آدم در گوش آدم یه دفعه حرف بزنه؟!

بهش گفتم آقای فلانی ترسیدم! این چه کاریه؟! جواب داد خودت گفتی آروم بپرس! گفتم آره اما نه دیگه بیای بچسبی بهم بپرسی.

اونجا متوجه شدم که یه سری از افراد هنوز فواصل گفتگو رو تشخیص نمیدن. ما یه سری تعریف های استانداردی داریم که حالا من چون از منابع انگلیسی اینا رو فرا گرفتم عناوینش رو هم به انگلیسی و هم فارسی میگم.

میگن میشه فواصل ارتباطی رو به چهار بخش تقسیم کرد. اول فاصله‌ای که مربوط به صمیمی‌هاست، بعد فاصله شخصی، بعد فاصله اجتماعی و در نهایت فاصله عمومی.

بخواهیم انگلیسیشو بگیم شاید به گوش بعضی آشناتر باشه:

Intimate Zone, Personal Zone, Social Zone, Public Zone

اینا یه تعریف‌های حدودی هم داره: یعنی اون فاصله صمیمی بین ۱۵ تا ۴۵ سانتی متر، فاصله شخصی بین ۴۶ سانت تا ۱.۲ متر، فاصله اجتماعی از یک و دو دهم تا سه و نیم متره و فاصله عمومی هم سه و نیم متر به بالاست؛ البته که قطعاً تو فرهنگ‌های مختلف اینا با هم متفاوته و فرق داره، اما نکته اینه که این حریم باید رعایت کنیم یعنی تو محیط کار خیلی باید مراقب باشیم که پامونو توی حریم‌های صمیمی افراد نگذاریم.

معمولاً توی محیط‌های کاری بهتره که تو همون فاصله شخصی یا پرسونال زون که بین ۴۶ سانت تا ۱.۲ متره با آدما گفتگو کنیم.

ممکنه سوال پیش بیاد که اون یکی فواصل که گفتیم مصادیقش چیه؟ اگه بخوام کوتاه بگم: خانواده و دوستای صمیمی فقط می‌تونن بیان تو فاصله صمیمی و ارتباط بگیرن.

فاصله شخصی همین فاصله‌ای که شما به صورت روزانه با افرادی که ارتباط‌های روتینی داریم اما خیلی هم صمیمی باهاشون نیستیم مثل محیط تحصیل یعنی همکلاسیتون؛ استادتون؛ یا محیط کار؛ همکارتون.

فاصله اجتماعی هم که مربوط به موضوعاتی مثل ارتباط شما با یه مغازه دار محله‌ست، ممکنه هفته یه بار از مغازه شون یه خرید بکنی اما خیلی هم اون آدم نمی‌شناسی.

فاصله عمومی هم کلاً افرادی که اصلا هیچ جوری نمیشناسی، شما میری مترو، میری تو اتوبوس، این آدمایی که شما تو مترو و اتوبوس می‌بینین تا جایی که میشه باید این فاصله عمومی رو رعایت بکنید، البته که می‌فهمم به دلیل فشردگی و کمبود جا ممکنه ما این فاصله را رعایت نکنیم، اما اگر بهمون این امکان رو بدهند ناخودآگاه رعایت میکنیم، شما مثلاً توی ایستگاه‌های اتوبوس دیدین جایی که اولش سوار میشید، اول خط یا توی ایستگاه مترو آدم‌ها با یه فاصله از هم میشینن، صندلی‌ها رو با فاصله پر می‌کنن، بعد یواش یواش این فواصل کم میشه چون نفرات زیاد میشه، اما اگر انتخاب آدم‌ها باشه آدم‌ها معمولاً از هم کمی دور میشینند.

داستان تو محیط کار اینه که اگر طرف بوی نامطبوعی، مثل سیگار یا چه میدونم پیاز خورده باشه یا بوی بدن نامطلوب هم داشته باشه که دیگه واویلاست!

خیلی مهمه که ما این فاصله‌های شخصی رو رعایت بکنیم و وارد حریم آدم‌ها نشیم چون یه جور مزاحمت محسوب میشه.

برگردیم سر داستان خودمون اون روز فهمیدم هرچقدرم طرف سنش بالا باشه و زندگی کرده باشه و کار کرده باشه، باید دقیق توضیح بدم موضوع رو بهش. چون من بهش گفتم که آقا این چه کاریه؟ بعد گفت باشه! باشه فهمیدم حله!

فکر میکنید چجوری منو صدا کرد دفعه بعد؟ مثلاً در فاصله چند متری وایستاده بود، اینجوری گفت “مهندس” با یه حالت سوت مانندی من نگاش کردم، حالت پانتومی اینجوری دستشو آورد بالا مثلا چای میخوری اینجوری من برگردم نگاش بکنم.

بازم اون اتفاقی که من دنبالش بودم نیفتاد، برداشتی که اون از حرف من کرده بود نشده، من بعدش مجبور شدم کامل بهش توضیح بدم که آقا آروم منظورم اینه که بیای توی فاصله ۳۰ تا 45 سانتی متری، یه جوری که در دید طرف قرار بگیری، بعدش به صورت آروم ازش سوال کنی که چایی مثلا میل داری یا نه؟

من توی محیط کار خودمون هم خیلی وقتا دیدم که بعضی از افراد متاسفانه وقتی میرن پشت سیستم همکاراشون، این فاصله رو خیلی رعایت نمی‌کنند و بعضی وقتها بعضی از همکاران را معذب می‌کنن؛ مخصوصاً اگر این موضوع توی جنس مخالف باشه. بالاخره توی فرهنگ‌های مختلفی موضوع فرق داره و توی فرهنگ ما هم یه مقدار حساسیت این موضوع بالاتره و ما باید حواسمون خیلی به این نکته باشه که خدای نکرده کسی رو معذب نکنیم فقط به خاطر اینکه یک فاصله فیزیکی ساده رو رعایت نکردیم.

داستان‌های_منابع_انسانی #داستان #منابع_انسانی #علیرضا_کشتگر #ساختار_سازمانی #گریدینگ #شغل #شاغل #جذب #استخدام #رزومه #تحلیل_داده #مدیریت_عملکرد #نگهداشت #جبران_خدمات #حقوق #بیمه #آموزش #توسعه نگرش_سنجی #جامعه_پذیری