همه قرار نیست کارمند بشوند

https://t.me/HRStoryIran/16

https://shenoto.com/album/podcast/254048/همه-قرار-نیست-کارمند-باشند

داستان سوم:

احتمالاً شما هم تو محیط کار بعضی وقتا با این موضوع مواجه میشین که یکی از همکاران یا آشنایان سفارش فردی را برای کار به شما می‌کنه که اگر مثلاً کاری براش توی شرکتتون هست، دستشو بگیرین که یا اونجا مشغول به کار بشه یا اینکه بسپارین به کسای دیگه که اگر کاری برای اون فرد هست جایی که شما میشناسین مشغول بشه و به طبع خوب اگر تو حوزه منابع انسانی کار بکنین با این موارد زیادتر مواجه میشید.

چند وقت پیش یکی از همکارانمون گفتش که دختر یکی از همکارای سابقش تو یک شرکت دیگه میخواد تازه وارد بازار کار بشه و رزومه خاصی نداره و سفارش کرده و دخترشونم ظاهراً تو موضوعات کامپیوتری خوبه.

درخواست کرد اگر میشه مثلاً به عنوان نیروی تازه کار توی بخش آی تی ما بعنوان کارشناس هلپ دسک از ایشون استفاده بکنیم. به من گفت اگر بشه شما یک مصاحبه اولیه با این دختر خانم داشته باشین تا ببینیم که اگر امکانش هست ازشون استفاده بکنیم.

من مصاحبه رو با این خانم هماهنگ کردم. خانم اومدش خانم جوان حدود ۱۸ ساله بودش و بهش گفتم که خب شنیدم که شما کامپیوترت خوبه، از کامپیوتر چه چیزایی رو میدونی؟ آیا آفیس بلدی؟ گفتش که در حد دبیرستان ورد و پاورپوینت رو بلدم. ازش چند تا سوال عمومی در خصوص ورد و پاورپوینت پرسیدم و متاسفانه این خانم نتونست همون سوال های عمومی ساده رو جواب بده و خودش اذعان کرد که اشتباه کردم ظاهرا بلد نیستم.

گفتم خب پس با کامپیوتر چی کار کردی؟ گفت من با کامپیوتر نقاشی می‌کشیدم! گفتم یعنی چی؟ با چه نرم‌افزاری نقاشی می‌کشیدی؟ گفتش که نمیدونم! یک شکلی تو کامپیوتر به ما میدادن و ما رنگش می‌کردیم! خیلی برام عجیب بود چون اون خانم سنش انقدر به کودک نمی‌خورد که این حرف رو بزنه! ازش پرسیدم احتمالاً نرم‌افزاری که مثلاً باهاش کار کردی فتوشاپه؟ گفت آره آره همین نرم‌افزار بودش!

من براشون توضیح دادم که سازمان ما یک سازمانیه که کارش تقریبا کار اداریه و لازمه که افراد حتماً حداقل نرم‌افزارهای آفیس رو بلد باشن، ما خیلی به فتوشاپ نیاز نداریم، چون کارهای طراحی خاصی تو این سازمان انجام نمیشه، اگر معدود کار گرافیکی هم باشه ما برونسپاری می‌کنیم و برای همین شما لازمه این کار رو انجام بدید.

اگه می‌خوای بیای تو شرکت ما به نظرم واحد آی تی خیلی مناسب شما نیست و توی حوزه اداری مون شاید اگر آفیس یاد بگیری بتونیم با هم همکاری کنیم. اما اون خانم گفت به این موضوعات اصلا علاقه ندارم و نمیخوام این کار رو بکنم!

گفتم که خب شما به چه موضوعاتی علاقه دارید؟ چون شما را معرفی کردند، من تمام تلاشمو می‌کنم که اگر یک فضا یا یک شغل خالی توی شرکت باشد که احتمالاً به روحیه و علاقه شما یا به مهارت شما می‌خوره بتونیم با همدیگه همکاری داشته باشیم.

گفت من به کارهای هنری علاقه دارم. گفتم من قبلاً به شما عرض کردم که ما شرکتمون هیچ کار هنری انجام نمیده! ما بیشتر موضوعات اداری هستیم. اگر فقط صرفاً علاقه‌مندی شما به کارهای هنریه، خب نمی‌تونیم قطعاً با همدیگه همکاری کنیم، اما خب حسم این بود که خیلی هم استرس داره و هم که نگرانه و از اونور هم احتمالاً نتیجه این مصاحبه براش مهمه چون معرفی شده.

گفتم حالا فارغ از علاقه ات، مهارتی هم داری؟ یعنی شما تو کاری مهارت داری که خیلی هم در راستی علاقت نباشه؟ اما مهارت شما به درد سازمان ما بخوره؟ یک ذره فکر کرد و یک جواب عجیبی داد که من دیگه همونجا متوجه شدم که نمی‌تونیم ادامه همکاری بدیم.

من وقتی پرسیدم که شما تو چه کاری مهارت داری؟ ایشون گفتش که من توی ناخن کاری خیلی مهارت دارم! پرسیدم یعنی منظورتون مثلاً لاک زدن و ژلیش ناخنه؟ گفتش که بله. گفتم خانم ما که اینجا سالن زیبایی نیستیم. این مهارت شما با توجه به توصیفاتی که من از شرکت خودمون کردم بدرد ما نمیخوره؛ گفت من دیگه مهارت دیگه‌ای ندارم، فقط می‌تونم ناخن کاری کنم!

متاسفانه ما نتونستیم با ایشون آغاز همکاری بکنیم اما برای من این نکته جالب بود که افراد چرا میرن دنبال کار تو جاهایی که اون سازمان یا اون شغل هیچ تطابقی با اون فرد نداره؟!

افراد خیلی راحت می‌تونن مهارت و علاقمندی خودشون رو دنبال کنند و جاهایی که بشه این مهارت رو تبدیل به کار و ارزش افزوده کرد مشغول بکار بشن.

اگر این خانم تو کار آرایشی مهارت داره باید مستقیم به سالن‌های زیبایی مراجعه بکنه، نه اینکه از طریق پدرش بخواد توی یک شرکت خدماتی یا یک شرکت که کار اداری انجام میده، صرفاً به خاطر اینکه حالا شاید کارمندی از نظرش کار جالب‌تری باشه اقدام به درخواست شغل بکنه.

بزرگترها می‌تونن نقش راهنما برای افراد جوانی که میخوان وارد بازار کار بشن، داشته باشن. تجربه من نشون میده که جوونها واقعاً تو اوایل ورود به بازار کار خیلی ابهامات زیادی دارن و اصلاً نمی‌دونن باید چیکار کنند؟ متاسفانه این معرفی‌های غلط مسیر رو برای اونها منحرف می‌کنه و ممکنه یک جوونی که می‌تونه تبدیل بشه به یک هنرمند خوب رو با احتمالاً یک آشنایی در یک سازمانی که هیچ ربطی به هنر و استعداد فرد نداره، کاملا استعداد و هنرش رو از بین بره.

#داستان‌های_منابع_انسانی #داستان #منابع_انسانی #مقدمه #معرفی #علیرضا_کشتگر #ساختار_سازمانی #گریدینگ #شغل #شاغل #جذب #استخدام #رزومه #تحلیل_داده #مدیریت_عملکرد #نگهداشت #جبران_خدمات #حقوق #بیمه #آموزش #توسعه نگرش_سنجی #جامعه_پذیری

این کجا و آن کجا

https://t.me/HRStoryIran/14

https://shenoto.com/album/podcast/252900/این-کجا-و-آن-کجا

داستان دوم:
بوسه های دلبر و نقل و نبات و باقلوا
هردو شیرینند اما این کجا و آن کجا
دانه فلفل سیاه و خال مه رویان سیاه
هردو جانسوزند اما این کجا و آن کجا
چکمه خانم شهین و چکمه شمر لعین
هردو از چرمند اما این کجا و آن کجا
شکر مازندران و شکر هندوستان
هردو شیرینند اما این کجا و آن کجا

تو یک شرکتی به صورت مشاوره‌ای کار می‌کردم و می‌خواستم کارشناس بازرگانی خارجی جذب بکنم برای اینکه یه کارشناس بازرگانی خارجی جذب بشه یه سری شرایط احراز و شایستگی تعیین شد و یکی از شرایط احراز برای اینکه فردی تو این پست کار بکنه این بود که به زبان انگلیسی تسلط داشته باشه چون قرار بودش که یه سری مراودات و مکاتبات بین‌المللی داشته باشه.

ما بر اساس این مورد و چند مورد دیگه رزومه‌ها رو یه بررسی و غربالگری اولیه می‌کردیم و اگر فرد یا مدرک زبانی داشت یا تجربه بازرگانی خارجی داشت، دعوت به مصاحبه میشد.

یک روز یک خانمی اومد توی مصاحبه و خب یه سری موارد اولیه رو که ما باهاش رفت و برگشت کردیم دیدیم که بد نیست، ما وقتی یه مرحله میرفتیم جلو، برای اینکه مطمئن بشیم حتما زبان انگلیسی فرد هم چک می‌کردیم و من یادمه توی اتاق مصاحبه تلویزیون بزرگی داشتیم که یه متن انگلیسی که مربوط به حوزه بازرگانی بودم روی اون صفحه مینداختیم و از فرد میخواستیم که اینو بخونه و بگه که محتوای متن چیه؟

اون خانم وقتی که قرار شد این متن رو بخونه، دیدم که خیلی به سختی و به قول معروف با لکنت زبون داره متن رو میخونه و از یه طرف رزومه‌شو نگاه کردم دیدم توی رزومه‌ اش قید کرده که توی مدت چند سال معلم زبان فلان آموزشگاه زبان بوده؛ اول شک کردم که نکنه اصلاً این اشتباهست و این رزومه ایشون نیست ولی نگاه کردم دیدم اسم یکیه!

بهشون گفتم که شما مگه توی رزومه‌تون قید نکردین که معلم آموزشگاه زبان بودید؟ گفتش که چرا بودم. بعد پرسیدم خب یک نفر که آموزش زبان میده خیلی بعیده که انقدر سخت این متن رو بخونه و اصلاً روان نباشه شما چرا اینجوری هستید؟!

فکر می‌کنید چه جوابی داد یه چند ثانیه من سکوت می‌کنم شما تو ذهنتون جواب‌هایی که احتمالاً ممکنه بیاد رو با خودتون مرور بکنید بعد من جوابی که از خانم شنیدم رو خدمتتون عرض می‌کنم…………………….

بله این خانم جوابی که به من داد، گفت من معلم زبان سطح ۱ کودکان بودم و در سطح حروف انگلیسی آموزش می‌دادم!!!

اونجا نمی‌دونستم که باید الان بخندم یا گریه کنم چون بالاخره یک زمانی رو من گذاشته بودم برای مصاحبه با ایشون و الان که به این نقطه رسیده بود اصلا یک حالت شوکی بهم دست داده بود که ایشون زبانشون واقعا در حد ای بی سی دی بودش!

اونجا برای من یه درسی داشت اونم این بود که واقعاً خیلی نمیشه به رزومه‌های افراد اعتماد کرد و حتماً نیاز هست موضوعاتی رو که افراد قید می‌کنند رو ارزیابی بکنیم.

البته من پیشنهادم به شما دوستان که احتمالاً می‌خواین جاهای مختلف برای مصاحبه تشریف ببرین اینه که مهارتها و دانش واقعی خودتونو قید بکنین و چیزهایی قید نکنین که کسی که داره رزومه شما رو بررسی می‌کنه و مسئول استخدام یک شرکتیه به انحراف بره. درسته واحد منابع انسانی مسئولیتش ارزیابی صحیح افراد و جذب و استخدام صحیح افراده، اما از طرفی ما به عنوان افراد جویای کار هم وظیفه داریم که رزومه درست تهیه کنیم.

فکر می‌کنم اگر این فرهنگ نهادینه و عمومی بشه هم به نفع پرسنل و هم به نفع کارفرمایان هست. افراد اعتماد بیشتری به هم خواهند کرد، و در آینده کمتر با نگاه کارآگاه گونه و با شک به افراد نگاه میشه.

#داستان‌های_منابع_انسانی #داستان #منابع_انسانی #مقدمه #معرفی #علیرضا_کشتگر #ساختار_سازمانی #گریدینگ #شغل #شاغل #جذب #استخدام #رزومه #تحلیل_داده #مدیریت_عملکرد #نگهداشت #جبران_خدمات #حقوق #بیمه #آموزش #توسعه نگرش_سنجی #جامعه_پذیری

دو صد گفته چون نیم کردار نیست

https://t.me/HRStoryIran/12

https://shenoto.com/album/podcast/252576/دو-صد-گفته-چون-نیم-کردار-نیست

داستان اول:

از قدیم گفتن دو صد گفته چون نیم کردار نیست!

یادمه توی یک شرکت حوزه ارتباطات مشغول به کار بودم و این شرکت فعالیتش در راستای بهینه سازی شبکه‌های موبایل بود و از اپراتور های معروف موبایل در ایران مثل همراه اول یا ایرانسل پروژه‌های بهینه‌سازی شبکه رو می‌گرفت.

حدود ۴۰۰ الی ۵۰۰ نفر پرسنل داشت، دلیل اینکه تعداد پرسنل متغیر بود همین متغیر بودن پروژه‌ها در بازه های زمانی مختلف بود که ممکن بود یک پروژه تموم بشه و بعد از یک مدت برای یک منطقه دیگه از اون اپراتور پروژه جدیدی می‌گرفتند و دوباره نیروهای جدید رو به کار می‌گرفتند.

چون رفت و آمد نیرو توی این شرکت زیاد بود یکی از وظایف اصلی واحد منابع انسانی هم جذب و استخدام نیرو بود.

یه روز به ما اطلاع دادن که نیم ساعت دیگه رئیس هیئت مدیره می‌خواد کل واحد منابع انسانی رو تو اتاق جلسات ببینه و باهاشون جلسه بذاره. جلسه از جنس جلسه به معنای گفتگو که یک نفر یک چیزی بگه و این یک نفر دیگه در مقابلش واگویی یا گویش جدیدی داشته باشه نبود بیشتر از جنس سخنرانی بود و اگر درست یادم بیاد موضوع جلسه در خصوص تعیین استراتژی منابع انسانی بود. رئیس هیئت مدیره خودش رو در حوزه منابع انسانی خیلی متخصص می‌دونست و می‌خواستش یه جورایی از لایه بالاتر سازمان یه سری موارد که حالا استراتژی منابع انسانی درش می‌گنجید رو به واحد منابع انسانی ابلاغ کنه.

احتمالاً شما هم تجربه اینجور جلسات رو دارین که بدون هماهنگی یه دفعه یک مدیر بالا دستی میگه باید حضور پیدا کنین و هیچ آمادگی ندارین، البته احتمالاً نیاز هم به آمادگی نداره چون قرار نیست شما کاری بکنید، قراره ایشون سخنرانی بکنه.

این جلسه که ما داشتیم زمانش یه خورده به طول انجامید و ما دقیقاً قبل از جلسه از روزهای قبل یک سری مصاحبه هماهنگ کرده بودیم که افراد جدید بیان و ما باهاشون مصاحبه شغلی داشته باشیم و معمولاً فاصله مصاحبه‌ها را حدود نیم ساعت می‌گذاشتیم و افراد با فاصله نیم ساعت نیم ساعت دعوت کرده بودیم که بیان.

متاسفانه وقتی ما وارد این جلسه شدیم سه چهار نفری اومدن و فرم‌های استخدامی رو پر کردند و منتظر مونده بودن چون هیچکس از واحد منابع انسانی بیرون از جلسه نبود که بتونه راهنماییشون بکنه و اون افراد تو اتاق انتظار همگی منتظر موندن.

از نظر من این موضوع خیلی درست نبود چون ما از قبل با این افراد هماهنگ کرده بودیم در صورتی که این جلسه که به صورت ناگهانی برای ما گذاشته بودن هیچ هماهنگی قبلی نشده بود و این افراد گناهی نداشتند که به خاطر جلسه بدون هماهنگی ما وقتشون تلف بشه و بخوان بیرون همینجوری صبر بکنن تا جلسه ما تموم بشه.

به همین دلیل من تو جلسه از رئیس هیئت مدیره درخواست کردم اگر اجازه بدید من چند دقیقه از جلسه خارج بشم و از افرادی که بیرون منتظرن برای مصاحبه بابت این معطلی که براشون پیش اومده عذرخواهی بکنم و اگر امکان ماندن دارند که درخواست کنم بمونم تا بعد از جلسه باهاشون مصاحبه بدیم، اگرم نه یک زمان دیگه براشون تعیین کنم.

این درخواست من از رئیس هیئت مدیره ظاهرا خیلی به مزاج ایشون خوش نیومد و ایشون بسیار عصبانی در جلسه با الفاظی نامناسب مثل “جهنم که منتظرن” “اصلاً باید منتظر باشند که اینجا استخدام بشن”، “کسی که نتونه یک ساعت منتظر بمونه اصلاً نمی‌خوام استخدام بشه” و از این موضوعات جواب منو داد و من همون جا تصمیم گرفتم که از اون شرکت استعفا بدم

دلیل تصمیم به استعفام این بود که فردی که به عنوان رئیس هیئت مدیره ادعای فهم در حوزه منابع انسانی داشت و میخواست تعیین استراتژی برای ما بکنه به نظر من از انسان و انسانیت چیزی نمی‌فهمید. برای این برداشت خودم دو دلیل داشتم: یکی اینکه حتی کارکنانش رو به نگاه انسان نگاه نمی‌کرد که از قبل بهشون اطلاع بده که ما یک جلسه‌ای داریم و شما از قبل برنامه خودتون رو بدونین یعنی برای زمان کارکنانش ارزش قائل نمی‌شد و از اون بدتر برای افرادی که اصلاً کارمند ایشون نبودن ولی به دعوت سازمان ایشان برای مصاحبه آمده بودند، همچین برخوردی داشت و همچین نگاهی داشت که باید به خاطر من صبر بکنن و وقتشون اینجا تلف بشه.

من اونجا بود که ‌فهمیدم واقعاً خیلی از حرفهایی که افراد می‌زنند و ادعاهایی که دارند تو عمل خیلی متفاوته و شما اگر می‌خواین تو یک مجموعه‌ای کار بکنید، هر سازمانی چه دولتی چه خصوصی، به نظرم خیلی به رفتار مدیران و مدیران ارشد اونجا توجه بکنید.

مدیران ارشد هر مجموعه به نظرم آیینه فرهنگ اون سازمانن. یکی از مهمترین موضوعات فرهنگی به نظرم نوع نگاهشون به افراد و انسانه. شما اگر ببینید که برای افراد و برای وقتشون احترام قائل نیستند و برای شما این موضوع مهم باشه که به شما احترام بگذارند، به نظرم باید هرچه سریع‌تر از اون مجموعه خارج بشین وگرنه احتمالاً مجبورین ارزش‌های خودتونو رو زیر پا بذارین، چون فرهنگی که مدیران بالاست دارند ناخودآگاه در لایه های پایین تر سازمان هم نفوذ می‌کنه.

#داستان #منابع_انسانی #مقدمه #معرفی #علیرضا_کشتگر #ساختار_سازمانی #گریدینگ #شغل #شاغل #جذب #استخدام #رزومه #تحلیل_داده #مدیریت_عملکرد #نگهداشت #جبران_خدمات #حقوق #بیمه #آموزش #توسعه نگرش_سنجی #جامعه_پذیری

پیش درآمد

https://t.me/HRStoryIran/11

https://shenoto.com/album/podcast/252312/پیش-درآمد

داستان صفر:

برای معرفی خودم یه خورده به گذشته در دوران تحصیل دبیرستانم برمی‌گردم در اون دوران برای انتخاب رشته از ما یک آزمون گرفته میشد که بر اساس تیپ شخصیتی و استعدادمون به ما پیشنهاد می‌شد که احتمالاً در کدوم مسیر آموزشی ما موفق‌تر خواهیم شد در اون زمان خروجی آن آزمون برای من این بود که اگر من رشته تجربی را انتخاب بکنم احتمالاً آدم موفق‌تری در آینده خواهم بود اما اون مدرسه‌ای که من در آن تحصیل می‌کردم فقط رشته ریاضی داشت و از اونجایی که من دلم نمی‌خواست از دوستام جدا بشم و والدینم هم تصور اینو داشتن که اون مدرسه، مدرسه خیلی خوبیه و درس من هم تو ریاضی بد نیست تصمیم بر این شد که من در رشته ریاضی ادامه بدم.

تو همون مدرسه ما یه رسمی داشتیم به اسم کار گروهی که بعد از ساعت رسمی مدرسه تو یک فضا غیر کلاس مثل نمازخونه یا آمفی تئاتر بچه‌ها با همدیگه جمع می‌شدند و افرادی که درسشون بهتر بود با افرادی که ضعیف‌تر بودند درس‌هایی که از معلم‌ها یاد گرفته بودند رو به اشتراک گذاشتن و من هم چون دانش آموز معمولا خوبی بودم جزو افرادی بودم که بیشتر یاد می‌دادن تا یاد بگیرند و تو همون زمان حس کردم که من از اشتراک گذاری چیزهایی که می‌فهمم با دیگران خیلی لذت می‌برم. یک نمونش توی موضوعات سفر، من معمولا دوست ندارم به جای تکراری سفر بکنم تنها دلیلی که من رو تشویق می‌کنه که یه جای تکراری برم اینه که یک سری همسفر داشته باشم که اونها اونجا رو ندیده باشن و من به عنوان تورلیدر برم یافته‌های قبلیمو با اونا به اشتراک بذارم.

یک موضوع دیگه که تو دبیرستان من خیلی باهاش وقت گذروندم ورزش و به خصوص بسکتبال بود. من عاشق بسکتبال بودم و انقدر بسکتبال بازی کردم که تقریبا تبدیل شدم به بهترین بازیکن بسکتبال مدرسه.

اینایی که دارم توضیح میدم در آینده من تاثیر داره و سعی می‌کنم این پازل رو تو ذهن شما هم یه خورده مرتب بکنم.

من بعد از اینکه از دبیرستان فارغ التحصیل شدم به خاطر اینکه در رشته ریاضی فیزیک درس خونده بودم در مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد در دانشگاه دولتی تهران رشته‌های مهندسی خوندم و بعدشم در یک شرکت مهندسی مشاور شروع کردیم به کار فنی کردن.

در حین پروژه‌هایی که انجام می‌دادیم مسئولیت هماهنگی بعضی از کارها به عهده من افتاد و تعامل من با بقیه کارمندان و همکارانم بیشتر شد و در اون دوره حس کردم که من خیلی حال آدم‌ها برام موضوعیت داره، که آدم‌ها خوشحال باشن؛ از من دلگیر نباشند و اگر احیاناً کدورتی هست برم باهاشون حل بکنم و اونجا بود که یه دفعه این جرقه خورد که اون دورانی که به من پیشنهاد رشته تجربی رو داده بودند شاید به این دلیل بود که اگر من در آینده پزشک می‌شدم و دوست داشتم که حال آدم‌ها را از نظر جسمی و فیزیکی خوب بکنم و حالا که الان این امکان برام مهیا نیست می‌تونم حداقل از نظر روحی و روانی آدم‌ها رو ساپورت بکنه.

یه صفحه اینستاگرامی تقریباً ۱۰ سال پیش باز کردم که از ۱۰ سال پیش تقریبا هیچ عکسی توی اینستاگرامم بارگذاری نکردم و فقط دست نوشته با خط خودم بارگذاری کردم و دیدم توی نوشتن خیلی آدم ضعیفی نیستم و میتونم کم کم توش پیشرفت بکنم. نوشته‌هام یواش یواش باز از جنس همون اشتراک یافته‌هام بودش همون چیزی که گفتم خیلی بهش توی کار گروهی علاقه نشون داده بودم.

بعد از یه مدتی همون بچه‌های دوران دبیرستان گفتن بیایم دوباره با همدیگه بسکتبال بازی کنیم و سال‌ها از اون دوران اوج من گذشته بود و من وقتی برگشتم دوباره به زمین بسکتبال دیگه اون آدم سابق نبودم دیگه بهترین بازیکن زمین نبودم و دیگه اون لذتی که از بسکتبال می‌بردم رو نمی‌بردم. اونجا بود متوجه شدم که من فقط از کارهای خیلی لذت می‌برم که توشون خیلی خوبم و سعی کردم توی زندگیم پیدا بکنم که من تو چه کاری خوبم.

کم کم حس کردم من تو کار منابع انسانی خوبم اما تحصیلات و دانشی راجع بهش نداشتم، پس تصمیم خودمو گرفتم و بعد از ۱۰ سال کار از اون مجموعه جدا شدم و شروع کردم دوره‌های آموزشی منابع انسانی دیدم و به عنوان کارشناس منابع انسانی تو این حوزه کار کردم؛ و چون علاقه داشتم و می‌دونستم من تو چیزی که دوست دارم می‌تونم پیشرفت بکنم خیلی سریع پیشرفت کردم و خدا رو شکر الان مدیر توسعه سرمایه انسانی یک کارگزاری هستند که خیلی از کار خودم راضی ام.

اینا رو توضیح دادم برای اینکه یه خورده من رو بشناسین و بدونین که چی شد که من اصلاً وارد فضای منابع انسانی شدم و الان می‌خوام یافته‌های خودم رو توی منابع انسانی، یعنی چیزهایی که خودم دیدم رو با شما به اشتراک بزارم چون یکی از لذت‌هام همونجوری که قبلا براتون توضیح دادم به اشتراک گذاری.

اما چرا اصلاً اسم این پادکستو گذاشتم داستان‌های منابع انسانی: باور دارم که یکی از مهم‌ترین اختراعات بشر زبان بوده. از وقتی که بشر تونست زبان رو اختراع بکنه تونست ذهنیات خودش حتی انتزاعیات ذهنش رو به هم نوع خودش منتقل کنه و این اشتراک گذاری باعث پیشرفت سریع انسان نسبت به بقیه موجودات در جهان شدش و به تبع زبان کم کم خط اختراع شد و مکتوبات از دوران کهن به ما رسیده که اکثرا در قالب داستانه؛ یعنی داستان گویی یکی از ابزارهای بشر برای انتقال مفاهیم بود و اگر نگاه بکنیم خیلی از داستان‌ها حول عناصر طبیعی و حیوانات بود؛ شاید یه دلیلش این بوده که جهان‌بینی بشر در اوایل بیشتر در راستای شناخت دنیا و توصیفش بود اما کم کم هرچقدر به دوران اخیر نزدیک میشیم این جهان‌بینی به دلیل اهمیت فرد و یا همون اومانیسم به سمت تسلط بر جهان میره چون انسان خودش رو مهم‌ترین موجود دنیا شناخت و این حق رو برای خودش قائل شد که بر دنیا و بقیه موجودات مسلط بشه و در حین صنعتی شدن دنیا کم کم عملکرد انسان‌ها تبدیل شد به مهمترین خصوصیت هر فرد. هر چقدر بهره‌وری و خروجی یک فرد بیشتر بود قطعاً در این پیشرفت و تسلط انسان بر جهان نقش بیشتری داشت و این موضوع کماکان توی محیط‌های کاری ما ادامه داره.

خیلی وقتا ممکنه دیده باشین که کارمندی داره با مدیر خودش صحبت میکنه راجع به موضوعی و بعد از چند دقیقه مدیر میگه خب دیگه زیاد داستان تعریف نکن برو سر اصل مطلب! در صورتی که من فکر می‌کنم ما باید به گذشته خودمون برگردیم و اتفاقاً داستان‌های افراد رو بدونیم.

عزیزانی که تو بخش منابع انسانی به صورت تخصصی کار می‌کنند می‌دونن که فرایندهای منابع انسانی بسیار متعدد و بعضیاش برای اکثر آدم‌هایی که حتی تو این حوزه مشغول نیستند هم آشناست مثل استخدام، مثل مدیریت عملکرد، توسعه و آموزش و… همه این فرایندهای یک بخش سخت داره و یه بخش نرم که من فکر می‌کنم در بخش نرم‌افزاریش ما لازم داریم که داستان‌های آدم‌ها را بدونیم تا بتونیم ببینیم که چه مسیری اون فرد طی کرده که الان تو این نقطه وایساده و این موضوع براش تبدیل به یک چالش شده یا این ارتباط با همکار یا مدیرش تبدیل به چالش شده و بتونیم در راستای حمایت از اون فرد بهش کمک بکنیم.

این توضیحات مختصر من بود تو این اپیزود برای اینکه شما متوجه بشین که چرا من اسم این پادکست رو گذاشتم پادکست داستان های منابع انسانی تا داستان‌هایی که از نگاه خودم دیدم چه در خصوص کارمندان، چه در خصوص مدیرانشون با شما به اشتراک بذارم. خودم مطمئنم که از این اشتراک گذاری لذت میبرم، امیدوارم این اشتراک گذاری برای شما هم لذت بخش باشه و به شما هم کمک بکنه که تو محیط کار از کارتون بیشتر لذت ببرید و زندگی رضایت بخش‌تری داشته باشید به امید دیدار همتون.

#داستان #منابع_انسانی #مقدمه #معرفی #علیرضا_کشتگر #ساختار_سازمانی #گریدینگ #شغل #شاغل #جذب #استخدام #رزومه #تحلیل_داده #مدیریت_عملکرد #نگهداشت #جبران_خدمات #حقوق #بیمه #آموزش #توسعه نگرش_سنجی #جامعه_پذیری