نوشته‌ها

اومد ثواب کنه، کباب شد

https://t.me/HRStoryIran/23

https://shenoto.com/album/podcast/258853/اومد-ثواب-کنه،-کباب-شد

داستان دهم:

اومد ثواب کنه، کباب شد

در شرکت ما معمولا افرادی که استعمال دخانیات میکنند استخدام نخواهند شد. اما یک واحد خاص در شرکت ما وجود دارد که اکثر افراد شاغل در آن حوزه در تمام بازار کار سیگار میکشند، که این هم یک نکته جالب قابل بررسی است که چطور فرهنگ شغلی، افراد را در بازار کار شبیه هم میکند.

مثلا احتمالا شنیدی که میگن مالی چی ها این مدلی هستند یا ای تی ها اینجوری هستن، حالا این واحد ما هم سیگار کشید درشان عرف است و ما ناچار به جذب چند نیروی خوب که سیگار میکشیدند بودیم.

سیگار کشیدن چند نفر خاص در یک شرکت حدود 100 نفره، مشکلاتی ایجاد میکنه، اول اینکه چون استعمال دخانیات در شرکت ممنوع است، مدام این افراد باید از مجموعه خارج بشوند و رصد تردد آنها برای نگهبان و عوامل محاسبه کارکرد سخت میشه، دوم اینکه بوی نامطبوع سیگار بعد از کشیدن همکاران دیگر را ناراحت میکنه.

جلسه ای با مدیران آن واحد تشکیل دادیم و داشتیم همفکری میکردیم که چطوری این چالش را حل کنیم، ابتدا به دلیل این موضوع پرداختیم و یکی از مهمترین دلایل استرس بالای در واحد مزبور بود، و در واقع سیگار کشیدن به نحوی روش تخلیه استرس محسوب میگردید، بعد فکر کردیم آیا روش جایگزینی برای تخلیه استرس میتونیم پیدا کنیم؟ یکی از عزیزان گفت جایی دیده که اتاقی دارند که بصورت ایزوله هست و افرادی که فشار زیادی بهشان می آید میروند و در آنجا بشقاب یا لامپ میشکنند! پیشنهاد خرید کیسه بوکس داده شد تا به نحوی هم ورزش باشد و هم تخلیه انرژی و استرس.

در همین حین مدیرعامل در راستای مسئولیت اجتماعی و ریشه کن کردن موضوع، اعلام کرد اگر هر کدام از کارکنان سیگار را ترک کنن و سه ماه نکشند وامی بدون بهره به ایشان تعلق میگیرد.

در ابتدا بسیار پیشنهادی جذاب بود که قطعا از خیرخواهی مدیرعامل نشات میگرفت اما بعد سوالات دیگری در ذهن آمد، مثلا اینکه آیا بقیه افراد که از ابتدا سیگار نمیکشیدند اعتراض نخواهند کرد که چرا به ما وام نمیدهید؟ حتما باید یک نفر یک کار خطا بکند و بابت ترک آن پاداش بگیرید؟

یا اینکه چگونه میتوان از نظر اجرایی این را ثابت کرد که فردی کاملا سیگار را ترک کرده؟ ممکن است در محل کار نکشد و بیرون بکشد.

مدیرعامل پاسخ داد خودش و وجدان خودش!

چند ماهی از آن جلسه گذشت و اعلام شد که یکی از پرسنل پس از آگاهی از این پیشنهاد سخاوتمندانه مدیرعامل، دیگر سیگار نمیکشد. و مدیر آن فرد پیرو آن جلسه مطالبه وام برای نیروی خود را داشت.

مدیرعامل به من ماموریت داد که مطمئن شوم آیا واقعا فرد مذکور سیگار را ترک کرده یا نه؟ من هم بدلیل رابطه خوبی که با همکاران دارم از خود فرد پرسیدم صادقانه ترک کردی یا نه؟ پاسخ داد ترک نکردم اما دیگر در محل کار نمیکشم و از دو پاکت سیگار در روز به دو نخ رساندم که شب در منزل میکشم.

موضوع را به مدیرعامل منتقل کردم و مدیرعامل گفت قرار بود ترک کامل کند، با هم مشورت کردیم که بالاخره از دو پاکت در روز به دو نخ رساندن هم کار بزرگی است و در نهایت مدیرعامل لطف کرد گفت پس 60 درصد وام را بدهیم که نه زیر حرفمان زده باشیم و نه کار فرد را بی ارزش کنیم.

اما وقتی مدیر مربوطه موضوع را متوجه شد اعتراض کرد که نباید چیزی از مبلغ وام کسر شود و صداقت آن فرد خودش مستحق پاداش است. میتوانست دروغ بگوید و کل وام را بگیرد.

با این اوصاف مدیرعامل میخواست کاری خیرخواهانه بکند و بابتش هزینه میکرد اما طرف مقابل نه تنها راضی نبود که ناراضی هم بود، یعنی هزینه ای کردیم برای ایجاد نارضایتی!

برایم این داستان چند درس آموخته داشت، اول اینکه اینقدر وضعیت اخلاقی در جامعه بحرانی شده است که راستگویی که باید پیش فرض باشد بعنوان یک حسن فرض میشود و دروغگویی پیش فرض شده است. دوم اینکه بهتر است قبل از پیشنهاد هر موضوعی هر چند خیرخواهانه، تمام جوانب را بررسی کرد، مخصوصا اگر این پیشنهاد از سمت مدیران ارشد مانند مدیرعامل باشد که کسی نمی تواند روی حرفشان حرفی بزند. سوم اینکه برای هر کار باید همه چیز بصورت شفاف مشخص شود تا بعدا برداشت های مختلفی از موضوع نشود و ضمانت اجرایی هم داشته باشد.

#داستان‌های_منابع_انسانی #داستان #منابع_انسانی #مقدمه #معرفی #علیرضا_کشتگر #ساختار_سازمانی #گریدینگ #شغل #شاغل #جذب #استخدام #رزومه #تحلیل_داده #مدیریت_عملکرد #نگهداشت #جبران_خدمات #حقوق #بیمه #آموزش #توسعه نگرش_سنجی #جامعه_پذیری

حسنی به مکتب نمی رفت، وقتی میرفت جمعه میرفت

https://t.me/HRStoryIran/20

https://shenoto.com/album/podcast/257260/حسنی-به-مکتب-نمی-رفت،-وقتی-میرفت-جمعه-میرفت

داستان هفتم:

حسنی به مکتب نمی رفت، وقتی میرفت جمعه میرفت

با یک شرکت بسیار خوب بصورت پروژه ای همکاری میکردم و این شرکت رسم خوبی داشت که هر سال یک بار آخر هفته سفری سازمانی تدارک میدید و کارکنان را بصورت دسته جمعی برای تفریح از تهران خارج میکرد. خیلی از روابط غیررسمی و البته عمیق بین همکاران در همین سفرها شکل میگیرد.

در یکی از این سفرها از من درخواست کردند که یک دوره 4 ساعته برای کارکنان برگزار کنم تا کمی بار علمی – فرهنگی هم به سفر اضافه شود.

من هم به همراه کارکنان شرکت چهارشنبه عصر بعد از اتمام ساعت کاری، سوار اتوبوس شدم و به سمت شمال حرکت کردیم.

شب که به محل اقامت رسیدیم به همه اطلاع دادند که فردا صبح ساعت 8 صبحانه است و بعد از صبحانه دوره ی من برگزار میشه.

محل اقامت مجموعه ای کنار ساحل دریا بود و خیلی از کارکنان شب تا دیروقت کنار ساحل بودند.

صبح دیدم سر صبحانه بعضی ها میگفتن نمیشه برنامه به وقت دیگری موکول گردد و استراحت کنیم؟ که البته با پاسخ قاطع مدیریت مبنی بر اجرای برنامه از قبل تعیین شده مواجه شدند. نوع پوشش افراد هم از حالت رسمی به حالت غیررسمی و متناسب با شمال تغییر کرده بود.

من هم تصمیم گرفتم با لباس ورزشی راحت دوره را برگزار کنم. شاید دیدن فردی بر روی سن آمفی تاتر برای اجرای دوره ای کاملا جدی با لباس ورزشی کمی خنده دار باشد.

با تمام این اوصاف بعد از صبحانه که به محل برگزاری دوره رفتیم، تو چشم خیلی ها فحش را میتونستم بخونم، که آخه این چه مسافرتیه، به زور ما رو از خواب ناز بلند کردن، آوردن سر کلاس، الان تهران بودیم، آخر هفته تو خونه راحت خوابیده بودیم.

اگر مدیرعامل شرکت لطف نمیکرد و خودش در ردیف اول ننشسته بود احتمالا همون اول یکسری بلند میشدن و سالن رو تکر میکردن. کلا همراهی مدیرعامل و مدیران ارشد در برنامه های منابع انسانی علی الخصوص برنامه های توسعه ای بسیار اهمیت دارد و اگر مدیران ارشد با یک فرآیند یا موضوع منابع انسانی همراه نباشند قطعا آن پروژه با شکست مواجه میشود.

خدا رو شکر اینقدر محتوای دوره جذاب بود که کم کم حالت چهره کارکنان عوض شده و در نهایت همه راضی بودند، اما خیلی از من انرژی گرفت تا یکسری آدم خسته و شاکی رو همراه کنم. دوره من بر اساس یک کتاب بود و اینقدر برای افراد جذاب شد که بعد از برگشت به تهران یکسری از کارکنان جلسه کتابخوانی گذاشتند و آن کتاب را بصورت کامل با هم بازخوانی کردند و همین مهمترین دستاورد سفر برای من بود.

اما درس آموخته من این بود که بعضی اوقات لازم نیست برای یک برنامه چند هدف را همزمان دنبال کرد، یعنی تو سفر هم بخواهیم کارکنان رابطه های عمیق تری با هم بسازند، هم حال و هواشان عوض شود و روحیه بگیرند و هم سطح دانش و بینش آنها ارتقا پیدا کند، میتوان فقط سفر را گذاشت که افرادخوش بگذرانند.

من کاملا متوجه هستم که مدیران خوب به فکر رشد کارکنان هستند و برگزاری دوره ها در راستای تحقق همین هدف است اما بعضی اوقات خوش گذرانی با بطالت یکسان فرض میشود، به همین دلیل مدیران کمی دوز خوش گذرانی را کم میکنند که کمتر احساس بطلان وقت داشته باشند، در صورتیکه افراد نیاز به خوش گذرانی دارند. دوره های آموزشی را میتوان در مواقع دیگر هم برگزار کرد.

در سفر میتوان فقط و فقط تفریح کرد، 2 روز تفریح مطلق، کنار ساحل قدم زدن، فوتبال بازی کردن، کنار همکاران ناهار و شام مورد علاقه را میل کردن، دیر از خواب بیدار شدن، در اتوبوس خواندن و رقصیدن و …

 ضمن اینکه وقتی سفری سازمانی در پایان هفته تدارک میبینید، به فرض تفریح مطلق باز بنظرم بهتر است برای کارکنان اضافه کار و جمعه کاری لحاظ گردد، چون به نحوی این سفر اجباری است و شاید فردی بخواهد این تعطیلات را به نحو دیگری بگذراند.

کلا افراد برای بودن در برنامه هایی خارج از زمان موظف کاری و خارج از شرح وظایف لازم است انگیزه داشته باشند، و در شرایط نابسامان اقتصاد کشور ما، بقول معروف پول مرده را هم زنده میکند.

#داستان‌های_منابع_انسانی #داستان #منابع_انسانی #مقدمه #معرفی #علیرضا_کشتگر #ساختار_سازمانی #گریدینگ #شغل #شاغل #جذب #استخدام #رزومه #تحلیل_داده #مدیریت_عملکرد #نگهداشت #جبران_خدمات #حقوق #بیمه #آموزش #توسعه نگرش_سنجی #جامعه_پذیری #سفر_سازمانی

کعبه یک سنگ نشان است که ره گم نشود

https://t.me/HRStoryIran/19

https://shenoto.com/album/podcast/256670/کعبه-یک-سنگ-نشان-است-که-ره-گم-نشود

داستان ششم:

کعبه یک سنگ نشان است که ره گم نشود حاجی احرام دگر بند ببین یار کجاست.

بود و نبود خیلی از موضوعات به نظرم به شرایط محیط ربط داره.

مثلاً وقتی یه تکنولوژی مثل موبایل وارد کشور ما شد داشتن موبایل یه چیز عجیب و به قول امروزی‌ها خفن محسوب می‌شد و نداشتن موبایل خیلی عیبی نبود. اما الان تقریبا اکثریت افراد موبایل دارن و اگه کسی نداشته باشه عجیبه و نداشتن موبایل الان توی این روز روزگار باعث نارضایتیه، حتی بچه‌های کوچیک رو هم می‌بینیم که میخوان موبایل شخصی خودشون رو داشته باشن چون احتمالاً همبازیاشون موبایل دارند.

توی محیط کار هم تقریبا همین الگو وجود داره. از یه زمانی به بعد، شاید سال‌های مثلاً ۲۰۱۰ میلادی به بعد وسایل تفریحی تو محیط کار مثل میز پینگ پنگ، فوتبال دستی، پلی استیشن و …ا خیلی شایع شد و نداشتنش انگار تو یک مجموعه کمبود محسوب می‌شد.

وقتی شبکه‌های اجتماعی یه خورده گسترش پیدا کرد و همکاران منابع انسانی تو واحدهای مختلف فیلم و عکس از بازی همکارانشون گذاشتن یا یه سری شرکت‌های بزرگی مثل گوگل امکانات تفریح و رفاهیشون رو منتشر کردن همه به این فکر افتادن که خب چرا شرکت ما نداره؟

یعنی اینکه الان دیگه نداشتن اینجور وسایل نارضایتی ایجاد میکنه، اما داشتنشون خیلی چیز خاصی محسوب نمیشه؛ مثل همون موبایلی که الان دیگه داشتنش خیلی چیز خاصی محسوب نمیشه اما نداشتنش احتمالاً نارضایتی ایجاد می‌کنه.

ما هم تصمیم گرفتیم که چند تا وسیله تفریحی یا سرگرمی برای همکاران شرکت خریداری کنیم و توی محیط شرکت قرار بدیم اما بعد از اینکه این وسایل خریداری شد مدیر ارشد مجموعه گفتش که همکارا بعد از ساعت کاری وقتی که انگشت خروجشون زدن حق دارند از این وسایل استفاده کنن؛ یا در حین ساعت کاری اگر می‌خوان از این وسایل استفاده بکنن باید مرخصی رد بکنن!

اونجا بود که من یک اختلاف نظر با مدیریت برام ایجاد شد، اون هم در مفهوم شادی و سرگرمی بود.

ما این وسایل سرگرمی رو گرفته بودیم که به یک هدف بزرگتر یعنی شادی پرسنل برسیم اما با این نوع برخورد احتمالاً شادی ایجاد نمی‌شد. شادی ناشی از موضوعاتی مثل حس احترام و حس اعتماده.

وقتی که به پرسنل اعتماد نداشته باشیم و حس کنیم که دارن از کارشون میزنند و به سرگرمی می‌پردازند، احتمالاً دیگه پرسنل خیلی از ما خوشحال نخواهند بود. هر چقدر وسایل سرگرمی اونجا باشه ولی انگار راه رو اشتباه رفتیم. ما وسایل سرگرمی رو میزاریم که یک عاملی برای شادی باشه اما از اونور عوامل اصلی که مسبب شادی هست رو جلوش رو می‌گیریم و نقض غرض اتفاق میفته.

هرزبرگ تئوری دو عاملی داره که میگه چیزهایی که نارضایتی ایجاد می‌کنند اگر حذف بشن رضایت ایجاد نمیکنند! یعنی اینکه طیف اینجوری نیست که یه سمتش رضایت باشه سمت دیگه نارضایتی باشه.

الان هم همینجوریه یک سری وسایل سرگرمی توی شرکت ها بودنشون خیلی رضایتی ایجاد نمی‌کنه، چیزی که باعث رضایت بخش کردن محیط میشه اینه که از این وسایل به نحوی استفاده کنیم که شادی ایجاد بشه.

من برای اینکه بتونم این چالشو تو شرکت خودمون یه مقدار مرتفع بکنم، یه سری مسابقاتی رو توی شرکت طراحی کردم، که حداقل بچه‌ها به بهانه مسابقات بتونن بیشتر در حین کار از این وسایل سرگرمی استفاده بکنند و اون حس رقابت و رفاقت رو با همدیگه بیشتر تجربه بکنن.

امیدوارم که مدیران ارشد به این نکته برسند که صرف سخت افزار چاره کار نیست و هر سخت افزاری که تهیه میشه نیازه که نحوه تعامل باهاش که در واقع نرم‌افزار اون موضوع است بهش توجه بشه.

#داستان #منابع_انسانی #شادی #سرگرمی #هرزبرگ #علیرضا_کشتگر